۱۳۸۹ آذر ۱۷, چهارشنبه

سلام بر لبان تشنه حسین، چه دردی از من و تو دوا می کند؟

یک راست می رم سر اصل ماجرا، این امام حسینی که می گند با خون خودش دین را آبیاری کرده و همه و همه واسش تو سرو مغزشون می زنند. مثلا اگه زحمت می کشید و آبیاری نمیکرد و خودش و خانوادهش هم به هلاکت نمی داد که بهتر بود.

اگر این درخت اسلام آبیاری شدش اینه که ما داریم تو ایران می بینیم و به پاس این آبیاری میریم تو سر و مغز خودمون میزنیم. ای کاش پای امام حسین می شکست و نمی رفت سر لوله آب را بگیره تو اسلام. که آلان این مکافات ها و خرافات ها واسه ما بمونه.

به نظر من که امام حسین بهتر بود می موند و آدم تربیت می کرد تا بره اون آدمهایی را هم که داره به کشتن بده. این داستانهای صد تا یه غاز را هم قبول ندارم که میگند می دونست و باید میرفت و از این کرسی شعرها.

حالا من موندم و یه بلا تکلیفی:

  1. یا اینه که آدم باید جلوی ظلم قیام کنه ولا به قیمت جون خودش و عزیزانش
  2. یا اینکه باید بیشینه و اول پایگاه اجتماعیش را محکم کنه ، و هنوز مسلم عقیل هم برنگشته راه نیافته بره تو صحرای بی آب و علف.

حالا اگه حالت اول درسته پس چطور خاتمی و میر حسین موسوی که این همه امکانات داشتند وهم میر هستیند و هم آخوند چطور حسین وار نرفتند جلوی این یزید زمان باستند تا کار به اینجا نرسه.؟

اگر هم حالت دوم درسته پس چطور 1400 ساله ما واسه اشتباه یکی دیگه داریم تو سر و مغز خودمون میزنیم و اشتباه کاریش را تبلیغ می کنیم؟